حدود ١٧ سال است که مدام درس خوانده ام با سرعت و بی فوت وقت از مدرسه تا دانشکده حقوق
ابتدا به شدت سعی داشتم دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم سپس به شدت سعی داشتم دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار بشوم
مهاجرت و رفتن هم که از نوجوانی تو ذهنم رخنه کرده بود
در کنار همه ی این ها ، نواختن ساز و کنسرت ها و یادگیری زبان هاى سوم و چهارم ، عکاسى و همایش هاو کلی کلاس های آموزشی دیگه هم بوده
گرایش افراطی من به بی عیب و نقص بودن رو هم باید اضافه کرد، به گفته علمای علوم رفتاری تیپ شخصیتىِ کمال گرا(Perfectionism)
همیشه از زندگی بهترین ها رو خواستم و معمولی بودن همیشه برام تهوع انگیز بوده
امّا این ها فقط بخش خوب زندگی من بود
ناگهان فهمیدم که فراموش کرده بودم زندگی کنم
این آگاهی دردناکه اما تلخ نیست !
به اینجا رسیده ام که زندگی کردن تنها ضرورت من است ، اوجب واجبات
واجب تر از تمام دست یافته هایم تا امروز، حتی !
زمان بی رحم ترین هیولای دنیاست اما هنوزم میشه امیداور بود
تاریخ انقضا دنیا هنوز تموم نشده !