گرگ و میش

دیگه یاد گرفته بود دنیا گرد و کوچیکه، مسیر زندگی شبیه کتابها نیست ... شبیه خودشه ... کوه داره، صخره داره، دریا داره، جنگل داره ...

مثل غرق شدن در گرگ و میش روزگار که هم زیباست و هم دلگیر،زندگی هم غرقت میکنه در همین لایه های زرد و نارنجی. زندگیه دیگه... بازی های خودش رو داره.
شاید در این گرگ و میش پر وسوسه فقط باید چشم هات رو ببندی و زیباییش رو در خیالت تجسم کنی یا شاید هم میشه چشم هات رو باز کنی و با تمام وجود تمام بازیهای رنگارنگش رو بپذیری
ولی انگار در نهایت فرقی نمی کنه..هر دو راه ،راهت رو از تمام تصورات شیرین و شکلاتی که از کودکی در ذهن ساختی دور می کنه

راه میری، قدم می زنی ،گریه میکنی، می خندی، می ترسی، می رقصی،میپری

وپایان.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد